بازم تو تاریکی نشسته بودم و داشتم تو تنهاییم فکر میکردم.یه دفعه یه حس بدی پیدا کردم.از بچگی از تاریکی و تنهایی می ترسیدم.ولی هنوزم تو تنهایی و تاریکی بودم...
با شب آمد
دگر بار دلم گرفت
نه ستاره و نه ماهی در آسمان
آسمان تاریک و بی صدا
باز جدایی آمد
دگر بار دلم گرفت
نه عشقی و نه محبتی در خیال
خیال تاریک و بی صدا
با تنهایی آمد
دگر بار دلم گرفت
نه دوستی و نه همدمی در خانه
خانه تاریک و بی صدا
باز غم آمد
دگر بار دلم گرفت
نه یار و نه مونسی در دل
دل تاریک و بی صدا
سلام
چه حس غریبی
مشترکه برادر
مشترکه
بعد از روزها..سلام!!
غمت نباشد..گمش کن تا چشم در چشمانش ندوزی و روزهای تلخ رقم نزنی!!
یکی می گفت:مست که می شوی..تمام حسرت ها به سراغت می آیند..
مستی از سرت می پرد..
اما حسرت نه!!!
---------
لینک شدید:)
سلام رفیق
باران باش و ببار. نپرس پیاله های خالی از آن کیست؟